جدول جو
جدول جو

معنی ناز شست - جستجوی لغت در جدول جو

ناز شست
پولی که کسی به سبب هنری که نشان داده از کسی بگیرد، پولی که در قدیم مامور دولت برای کاری که انجام داده بود از کسی می گرفت
تصویری از ناز شست
تصویر ناز شست
فرهنگ فارسی عمید
ناز شست
(زِ شَ)
پیش کشی است که نزدیکان پیشگاه شهریاری هنگامی می گذرانند که پادشاه به دست و تیر خود نشان یا شکاری را می زند بدانگونه که شایستۀ آفرین و ستایش باشد. (از آنندراج).
- ناز شست کسی، در تداول، آفرین ! زه ! احسنت ! حبذا!
- ناز شستم، در تداول، نوش جانم ! مزد دستم ! مفت جانم ! خوب کردم !
، جایزه یا مشتلق یا انعامی که به کسی به پاداش هنرنمائی یا آوردن خبر خوش یا کردن کاری بجا می دهند
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گازرشست
تصویر گازرشست
بسیار پاک و پاکیزه مانند جامه ای که تازه گازر آن را شسته باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از از دست
تصویر از دست
از طرف، از جانب، از عهده، از عهدۀ مثلاً از دست او کاری بر نمی آید، این کار از دست او بر نمی آید
فرهنگ فارسی عمید
(طَ لَ / لِ کَ دَ)
در ازای هنرنمائی یا کاری فوق العاده پاداش و انعام گرفتن، در تداول، باج سبیل گرفتن. حق و حساب گرفتن
لغت نامه دهخدا
(مَ)
مست متکبر. (ناظم الاطباء). به قلب اضافت، از عالم شیرمست. (آنندراج). مست ناز:
بندۀ آن نازمستانم که از یاقوتشان
خنده نازک می تراود نکته موزون می چکد.
طالب آملی (از آنندراج).
، آدم ظریف و زیبا و لطیفه گو. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
آهار کرده: کتان و طبقی باید پوشید و کرباس نرم گازرشست که به تن باز نگیرد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) ، سخت پاک: کرباسها بر گازرشست بیاری و این سفره در مسجد جامع بنهی. (اسرار التوحید ص 55)
لغت نامه دهخدا
(زِ شَ)
ناز شست. رجوع به ناز شست شود
لغت نامه دهخدا
(طَ زَ دَ)
در تداول، ناز شست داشتن کاری،قابل انعام و جایزه و احسنت و آفرین بودن آن کار
لغت نامه دهخدا
بستر لطیف و نرم و راحت: گه چوب آستان تو ام ناز بالش است گه خاک بارگاه توام ناز بستر است (اثیراخسیکتی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
سخت پاک و تمیز: یکی را جامه گازر شست ایمان در پوشاند و بلای کفر از او بگرداند فضلا منه، آهار کرده: کتا {طبقی باید پوشید و کرباس نرم گازر شست که بتن باز نگیرد
فرهنگ لغت هوشیار
زیر دست فرو دست مطیع محکوم، سنخ هم سنخ، از طرف از جانب از قبیل، از عهدهء: این کار از دست... بر نمیاید) توضیح زم اضافه است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باز جست
تصویر باز جست
تجسس، پژوهش
فرهنگ لغت هوشیار
مست متکبر: بنده آن نازمستانم که ازیاقوتشان خنده نازک میتراود نکته موزون میچکد. (طالب آملی)، شخص ظریف و لطیفه گو
فرهنگ لغت هوشیار
هموند سازمان نازی عضو حزب ناسیونال سوسیالیست آلمان هیتلری، آنکه به نازیسم معتقد است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناز شست داشتن
تصویر ناز شست داشتن
قابل انعام و جایزه و احسنت و آفرین بودن کاری انجام شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گازرشست
تصویر گازرشست
((~. شُ))
سخت پاک و تمیز، آهار کرده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نازشست
تصویر نازشست
((زِ شَ))
انعامی که به کسی به پاداش هنرنمایی وی دهند، جایزه، پیشکشی که نزدیکان شاه و امیر به وی تقدیم کنند هنگامی که وی هدف یا شکاری را با تیر زند یا درنده ای را به دست خود بکشد، برخلاف حق چیزی را از کسی گرفتن، باج سبیل
فرهنگ فارسی معین
باج سبیل، انعام جهت کاری سترگ
فرهنگ گویش مازندرانی